به گزارش شهرآرانیوز، صحنه کم نور سالن استاد نوری، طبقه منهای یک حوزه هنری انقلاب اسلامی، بازیگرانی که زیر پنبههای سفید میزانسن خوابیدهاند تا با روشن شدن صحنه نمایش را آغاز کنند و مادر و فرزندی که روی سکو نشسته بودند، آغاز مواجهه با نمایش گیاهمرد به کارگردانی محمد خوش خلق بود که عصرگاه شنبه روی صحنه رفت و پس از آن نشست نقد و بررسی آن برگزار شد.
گیاهمرد، جنگی که روایت شد
گیاهمرد، روایت تمام نداشتهها و جستجوهای انسان امروز است. ایده این نمایش به دو خانواده باز میگردد. بهار و کیومرث که باهم ازدواج کرده و به افغانستان آمدهاند تا ریشه خشخاش را بخشکانند و برای کمک به ملت افغان گیاهمرد را از دل خشخاش بیرون بیاورند در یک پرده قرار دارند و آنطرف ماجرای مرد طالب و زنی افغان را میبینیم که در دو جهانبینی متفاوت، اما کنار یکدیگر به کشت خشخاش مشغولاند.
جنگ، این دو خانواده را به یکدیگر میرساند و داستان فقدان کیومرث و پسرش سیامک رقم میخورد. داستانی که گوشه چشمی اسطورهای به روایت کیومرث_پادشاه پیشدادی شاهنامه_ و پسرش سیامک که به دست خزوران دیو در جنگ کشته میشود دارد.
گیاهمرد نتوانست خودش را پیدا کند ماهم نمایش را
نشست نقد و بررسی این تئاتر نیز پس از اتمام نمایش در سالت استاد نوری برگزار شد. دکتر سیدمحمد مداح حسینی منتقد این تئاتر مهمان نمایش بود و در این جلسه با اشاره به نمایشنامه تئاتر گفت:
تئاتر کارکردن در شرایط کنونی شمعی است در طوفان، چراکه سرشار از ملالت و مشکلات شده است. گیاهمرد از انجا لطمه میخورد که مساله را در نمایش شفاف نشان نمیدهد؛ یعنی برهنگی انسانها در وضعیت جنگ و بی درکجایی برای جامعه عزیز افغانها که تقریبا از دهه ۶۰ میلادی روی خوش آرامش ندیدند. مسئله گیاهمرد در وهله اول این است.
به باور من نمایش حاصل یک دیالکتیک است به این معنا که یک وضعیت اولیه را میبینیم و سپس وضعیت ثانویهای در تقابل با آن شکل میگیرد. مثلا جنگ را میبینیم و بعد صلح در تقابل با آن شکل میگیرد. بعد در ذهن شروع به مقایسه کردن میکنیم. گیاهمرد از همان ابتدا با یک وضعیت آشفته ما را مواجه میکند که این وضعیت آشفته در تمام نمایش وجود دارد.
نمایش نتوانسته است مسئله اصلی خودش را در دفورمه شدن و از هم جدا افتادن آدمها در جهان خودش را به سر و سامان برساند. ناتوانی نمایش در نشان دادن این دیالکتیک و گنگ نشان دادنش دلیل اولی است که میگویم نمایش لتمه میخورد. همیشه آدمهایی را میبینیم که درحال ضجه زدن هستند.
مسئله دوم فرم روایی است که نمایشنامه انتخاب کرده است. یعنی اطلاعاتی که از نمایشنامه و اجرا پیدا میکنیم از وضعیت آدمها مثل بهار، کیومرث و سیامک پیدا میکنیم دائما از طریق یک سری مونولوگها به ما منتقل میشود. آدمها سردرگم هستند و جای خودشان را نمیدانند و تازه وقتی ما میبینیم که آدمها خودشان را پیدا میکنند نمایش تمام میشود.
بالاخره مشخص نمیشود که نمایش درمورد چه هست؟ درمورد مشکلات مردم افغان هست؟ درمورد خشخاش و کشت گیامرد است؟ ما سردرگم هستیم و نمیدانیم که نمایش میخواهد دقیقا چه بگوید؟
نمایشنامه به مهمترین چیزها نپرداخت
سیدمحمد مداح حسینی با توجه به آنچه در نمایشنامه نبودش احساس میشود ادامه داد: یک سری عناصر در نمایشنامه وجود دارد که به آنها باید بپردازد، اما نمیپردازد. مثلا شخصیتی که علیرضا سعیدی نقش آن را بازی میکند یک طالب است که نمیخواهد بچه دار شود و به همین علت با زنش به مشکل میخورد.
اما چرا یک طالب که اتفاقا باید بچه دار شدن را عصبیت خودش بداند نمیخواهد بچه دار شود؟ نمایشنامه در یک خط فقط از زبان شخصیت میگوید این مرد عقیم است. باقی قسمتهای نمایش نیز شبیه همین موضوع است یعنی مهم، اما کم پرداخت از سمت نمایشنامه.
یا سیامک چرا مادرش را رها میکند و به اروپا میرود؟ مگر سیامک عاشق مادر نبود؟ نکته بعد این است که نمایش گیاهمرد از همان اول با جنگ شروع میشود، اما ما این جنگ را با چه چیزی باید مقایسه کنیم؟ با کدام صلح وقتی نمایشنامه اصلا صلحی به ما نشان نمیدهد. منظور از آشفتگی آشفتگی در خط روایی داستان است.
نکته بعد درمورد صحبت کارگردان است که میگوید این شخصیتها خصائص آدمهای مدرن را دارند. کدام یک از آدمهای این نمایش مدرن بودند؟ همه با پوشش و ادبیات سنتی ایستادهاند و مونولوگ میگویند.
کلیدیترین بخش نمایش ۱۵ دقیقه اول است. این ۱۵ دقیقه اول است که یک نکته و موضوع را برایمان جا میاندازد. باقی نمایش، بازی با همان ۱۵ دقیقه است. در آخر درباره کارگردانی محمد خوش خلق باید بگویم شجاعت قابل ستایشی درمورد به کار بستن نشانهها و عناصر دارد. چه درمورد استفاده از پنبه در کف سالن که میتواند نشان دهنده خاکستر جنگ، برف و همزمان مفهوم هرچه ریسیدن پنبه شدن باشد؛ و چه در به کار گرفتن دکور که نماد انزوا است و این شجاعت تحسین برانگیز است.
فقدان، چیزی که اثر درموردش صحبت میکند
محمد خوشخلق کارگردان اثر گیاهمرد در پاسخ به این نقدها توضیح داد: مسئله گیاهمرد یک مسئله منطقهای است، درمورد یک دغدغه شخصی که اتفاقا به دغدغهای منطقهای و حتی جهانی میتواند تبدیل شود و آن دغدغه فقدان است. دغدغه نمایش از دست دادن است.
چیزی که شما درمورد آشفتگی آدمها میگویید اتفاقا عامدانه و آگاهانه است چراکه ما دچار منطقهای آشفته هستیم. درگیر جنگ و فقدان و هرچه که شما در نمایش میبینید. مسئله گیاهمرد مثل فقدان عزیز از دست رفتهای است که قبلا بوده و حالا نیست.
درمورد مسئله مونولوگ نیز، بهنظرم این خصلت انسان مدرن است. انسان امروز ذاتا تنهاست و این مونولوگ نیز به انزوا و تنهایی او اشاره دارد. چنین بشری راحت است که با خودش صحبت کند تا با یکدیگر صحبت کردن را تجربه کند. حتی جاهایی از نمایشامه که میرود به سمت صحبت آدمها با یکدیگر، ما عامدانه از آن فرار میکنیم و آدمها را به سمت دنیای درون خودشان میبرند.